او به دلیل صحبتهای طنزآمیزش آشنای عام وخاص است. همین چند روز پیش بود که نامش به خاطر تازهترین مصاحبۀ شوخطبعانهاش دوباره سر زبانها افتاده بود. حالا یکبار دیگر به یاد او افتاده بودیم، نه به خاطر یک ماجرای تازه یا یک گفتوگوی عجیبوغریب. اینبار فیروز کریمی درست در چند قدمی میزهای اعضای تحریریه در دفتر دوچرخه ایستاده بود!
همهچیز خیلی بیمقدمه و سریع اتفاق افتاد. دوچرخهایها پشت میزشان نشسته بودند و سرشان گرم بود به نوشتن، که فیروز کریمی سرزده وارد دفتر دوچرخه شد. ما هم از این فرصت استفاده کردیم تا گفتوگوی کوتاهی با مربی تیم صبای قم داشته باشیم که اتفاقاً خودش هم در خانه یک نوجوان 15 ساله به نام عباس دارد.
- پسرتان اهل مجلههای نوجوان هم هست؟ اگر هست، بیشتر طرفدار چه مطلبی است؟
تا آنجا که درس و مشقش اجازه بدهد، بله! و بیشتر البته مطلب های ورزشی را میخواند.
عکس: فرهاد حسنزاده
- میانهاش با «دوچرخه» چهطور است؟
اسمش را نیاورید که هر چه میکشیم از این دوچرخه است! تا امروز شش-هفت تا دوچرخه برای پسرم خریدهام، ولی بیست برابر پول یک دوچرخه را بابت خسارت به این و آن دادهام؛ بس که این پسر با مردم شاخبهشاخ شد! یکبار حتی ترمز بریده بود و رفته بود توی خانۀ مردم که مجبور شدیم خسارت آن را هم بدهیم! اما گذشته از این حرفها، به نظرم عامل اصلی رشد ورزشی نوجوانها وجوانها دوچرخه و آشنایی با آن است. دوچرخه و دوچرخهسواری آغاز حرکت به سوی همۀ ورزشهاست. بههرحال دوچرخه خوبیهای زیادی دارد؛ از اثرهای زیستمحیطی و کاهش ترافیک گرفته تا صرفهجویی اقتصادی. امیدوارم به کمک نشریۀ شما که نشریهای وزین و جامع است، نوجوانان به این ورزش گرایش بیشتری پیدا کنند.
- این حرفها بیشتر مربوط به دوچرخهسوارهاست. برای دوچرخهخوانها چه حرفی دارید؟
اول فکر کردم گفتید «دوچرخهخوارها»! بههرحال حرفهای من فقط مخصوص دوچرخهسوارها نبود. طبعاً کسانی که دوچرخه را مطالعه میکنند، اهل ورزش هم هستند. محال است کسی که ورزشکار نیست با دیدن نشریه «دوچرخه» به ورزش و بهخصوص دوچرخهسواری علاقهمند نشود. بهنظر من اگر شما هم بخش ورزشی نشریهتان را زیاد کنید و نوجوانان را به دوچرخهسواری تشویق کنید، خیلی خوب میشود. حتی میتوانید از فروشگاهها و مسئولان بخواهید که در زمینه مهیاکردن شرایط پرداختن به این ورزش با نوجوانان بیشتر مدارا کنند.
- شما خودتان در دورۀ نوجوانی دوچرخه سوار میشدید؟
من همیشه عشق دوچرخه داشتم . پدرم به من قول داده بود که اگر معدلم بالای دوازده شود، برایم دوچرخه بخرد. اما متأسفانه این اتفاق تا آخر دوران تحصیلم نیفتاد و وقتی بزرگ شدم، با اولین حقوقم یک دوچرخه برای خودم خریدم. آن هم نه یک دوچرخۀ بزرگ به اندازۀ خودم، یک دوچرخۀ کوچک به یاد دوران نوجوانی!